سوخته ام ، من یک تنهای
دل شکسته ام ، خیلی از
زندگی خسته ام
امشب
دلم گرفته و چشمهانم شب بلندی را در پیش دارند برای باریدن….
امشب دلم گرفته و شب یلدای چشمانم است ، طولانی ترین شب سال که چشمانم تا سحر خیس است….
می بارد و در تنهایی خودش میماند ، نه کسی است که آرام کند دلم را ، نه صدایی است که تکرار کند اسمم را….
دلم گرفته است و امشب شب یلدا ، در این شب بلند چگونه من سر کنم با غمها؟
شب یلدای غمها رسیده ، و این دل سوخته ، نای رفتن ندارم ، حس ماندن هم ندارم ، پس مینشینم همینجا ، پناه میبرم به خدا….
شاید خدا مرا درک کند، درد دل را بفهمد و با من درد دل کند…
و این چشمهای خیس و آسمان تاریک و این هوای آلوده ، این داستان هم از آغاز در سرنوشت من بوده
کسی نیست اینجا تا حتی صدایش کنم ، بگویم تنها هستم و کمی نگاهش کنم ، بگویم از دردهایم برایش ، دلم این نبود سزایش!
سوخته ام ، من یک تنهای دل گرفته ام ، خیلی خسته ام…
چگونه سر کنم در این شب بلند سال با غمها ،
چگونه این شب بلند را بگذرانم بی ستاره ها ، بی مهتاب ، هوای دلم هم در این شب یلدا ابریست ، چشمانم بارانیست ، دلم گرفته و درد من تنهاییست!
هر کسی با
عشقش است و در این شب بلند ،خندان
من تنها هم میمانم با این تنهایی بی وجدان…
کاش بودی آن کسی که مرا شکستی و رفتی ، کاش بودی تا مثل گذشته این شب یلدا را با هم بگذرانیم ، در آغوش هم ، نه اینک من تنها باشم و دلم شکسته باشد و در آغوش غم….
سوخته ام ، من یک تنهای دل شکسته ام ، خیلی از
زندگی خسته ام
امشب دلم گرفته و چشمهانم شب بلندی را در پیش دارند برای باریدن….
امشب دلم گرفته و شب یلدای چشمانم است ، طولانی ترین شب سال که چشمانم تا سحر خیس است….
می بارد و در تنهایی خودش میماند ، نه کسی است که آرام کند دلم را ، نه صدایی است که تکرار کند اسمم را….
دلم گرفته است و امشب شب یلدا ، در این شب بلند چگونه من سر کنم با غمها؟
شب یلدای غمها رسیده ، و این دل سوخته ، نای رفتن ندارم ، حس ماندن هم ندارم ، پس مینشینم همینجا ، پناه میبرم به خدا….
شاید خدا مرا درک کند، درد دل را بفهمد و با من درد دل کند…
و این چشمهای خیس و آسمان تاریک و این هوای آلوده ، این داستان هم از آغاز در سرنوشت من بوده
کسی نیست اینجا تا حتی صدایش کنم ، بگویم تنها هستم و کمی نگاهش کنم ، بگویم از دردهایم برایش ، دلم این نبود سزایش!
سوخته ام ، من یک تنهای دل گرفته ام ، خیلی خسته ام…
چگونه سر کنم در این شب بلند سال با غمها ، چگونه این شب بلند را بگذرانم بی ستاره ها ، بی مهتاب ، هوای دلم هم در این شب یلدا ابریست ، چشمانم بارانیست ، دلم گرفته و درد من تنهاییست!
هر کسی با
عشقش است و در این شب بلند ،خندان
من تنها هم میمانم با این تنهایی بی وجدان…
کاش بودی آن کسی که مرا شکستی و رفتی ، کاش بودی تا مثل گذشته این شب یلدا را با هم بگذرانیم ، در آغوش هم ، نه اینک من تنها باشم و دلم شکسته باشد و در آغوش غم….
.
.
.
تو میروی و من از او میخواهم
که تو به سلامت بازایی
تو میروی تا به مقصد برسانی از ره مانده هایی را که چشم به دستان تو دارند
تا به مقصد رسانیشان و من چشم انتظار این هستم که کی تو به مقصد من رسی
ثانیه ثانیه های
نبودنت از پروردگارم تمنای دیدار تو را دارم
همدم زحمت کش من تمام تلاشم را میکنم
تا
فقط من و وجود من طنین انداز ارامش در وجود تو باشد
.
.
.
درتو ای شروع بی پایان چیست که سکوتت غوغای درون مرا تسکین میدهد
انگار که همدرد منی میخواهم تا هر جا که ادامه داری در تو بتازم بدون رسیدن به هیچ مرزی هم زبان من نیستی
ولی گویی گوشی شنوا داری برای شنیدن غصه های من که درهیاهوی کوچه و بازار چنین چیزی را نیافته ام.
.
.
.
بهشت كجاست ؟
يك فضاي چند وجب در چند وجب ميان بازوهاي كسي كه دوستش داري
< حسین پناهیی >
.
.
.
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین
دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد،
عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد حتی با یک حرف ساده.
برچسب ها : دلنوشته , دل نوشته ها , متن عاشقانه , غمگین , فاز بالا , تنهایی , متن مخصوصی تنهایی , دل نوشته برای تنهایی , متن های مربوط به تنهایی , Dlnoshte , Dell posts , romantic text , sad , high phase , special text alone , alone , for text written in the hearts of lonely , دلنوشته های غمگین مخصوص تنهایی ,
|